سه شنبه ۱۸ شهريور ۱۴۰۴

اقتصادی

گزارشی از پشت پرده سایت‌های همسریابی

گزارشی از پشت پرده سایت‌های همسریابی
عصر قم - هفت صبح / پشت شعارهای پرزرق و برق سایت‌های صنعت تنهایی چه معامله‌ای جریان دارد. بازار پرهیاهوی همسریابی دیگر محدود به خواستگاری‌های سنتی و معرفی‌های خانوادگی ...
  بزرگنمايي:

عصر قم - هفت صبح / پشت شعارهای پرزرق و برق سایت‌های صنعت تنهایی چه معامله‌ای جریان دارد.
بازار پرهیاهوی همسریابی دیگر محدود به خواستگاری‌های سنتی و معرفی‌های خانوادگی نیست؛ این روزها، دکمه‌ای ساده روی صفحه تلفن همراه می‌تواند سرنوشت یک زندگی را تغییر دهد یا آن را در بلاتکلیفی رها کند.
بازار
پشت ظاهر رنگین و شعارهای امیدوارکننده سایت‌های همسریابی، واقعیتی نهفته است که بیشتر به نمایشگاه انتخاب شبیه است تا جست‌وجوی عشق. خبرنگار این گزارش، در قالب شخصیت‌های متفاوت، از دختر مجرد تا زن مطلقه و کارمند مستقل، به دنیای مجازی این سایت‌ها قدم گذاشت تا دریابد وعده «ازدواج آسان» چگونه به فهرستی از گزینه‌ها، پکیج‌های اشتراک طلایی و سوالات خریدارانه تقلیل پیدا کرده است.
آنچه دیده شد، نه فقط بازاریابی عاطفه، بلکه فروشی هوشمند از امید و تنهایی بود؛ جایی که معیارهای انسانی جای خود را به عدد و رقم داده‌اند: چند سکه مهریه؟ چند سال سن؟ درآمد ماهانه؟ و البته لبخندی که باید در عکس پروفایل بدرخشد. پرسش اصلی این است: آیا در پشت پرده این وب‌سایت‌ها، ازدواجی شکل می‌گیرد یا تنها تجارتی سودآور از رویای زندگی مشترک به راه افتاده است؟
یک لبخند ساختگی، چند خط مشخصات و دکمه‌ای با عنوان ارسال درخواست. این آغاز سفری است که قرار است به ازدواج ختم شود، اما گاهی به بلاتکلیفی، سوءاستفاده، یا فقط یک مکالمه نیمه‌کاره در چت می‌انجامد. صدای زنگ تلفن، همزمان با تردید ذهنی‌ام بلند شد. ‌مانیتور مقابلم، پر از صورت‌های خندان آشنا نبود، آدم‌های ناشناسی بودند که لبخندشان به‌قدر پررنگی فتوشاپ، مشکوک بود.
شعار‌ها فریاد می‌زدند: همسر ‌ایده‌آلت همین‌جاست! ولی حس درونی‌ام می‌گوید: اینجا بیشتر شبیه بازار انتخاب است تا جست‌وجوی شریک زندگی. من خبرنگارم. ولی این‌بار نه پشت میکروفون یا دستگاه ضبط صدا. این‌بار در نقش یک زن، پشت تلفن. در قالب سمیرا، الهام، ناهید و مریم... مجرد، مطلقه، مادر تنها، خانه‌دار و شهرستانی که قرار است دنبال شوهر یا همدمی هرچند از نوع صیغه‌ای‌اش باشم!
با هر تماس، در چهره زنی دیگر فرو می‌ریزم و نقش بازی می‌کنم تا حقیقت را از پشت‌صحنه این سایت‌های به‌ظاهر آینده‌سازهمسریابی بیرون بکشم. در ظاهر، این سایت‌ها قرار است گره از زندگی جوانان باز کنند. اما پشت تلفن، سوالات عجیب و غریبی مطرح می‌شود که بیشتراز جنس خریدارانه است تا انتخاب همسر و همدم. سوالاتی از این دست که چند کیلو هستی؟ پوستت روشنه؟ مهریه‌ات چنده؟ درآمد داری؟ بچه‌ات با خودته؟
و بعد، فهرستی از گزینه‌ها که باید انتخابشان کنی، اما پیش‌شرط دارد: اشتراک طلایی، مهریه پایین، عکس چهره واضح و صبر برای در انتظار در صفی که سرنوشتش معلوم نیست. در این پرونده، من از زاویه دید سه زن با شرایط مختلف وارد این دنیای مجازی شدم. گفت‌وگو‌ها، مکث‌ها، سوالات غیرمنتظره و توصیه‌های بعضا شوکه‌کننده مشاوران سایت‌ها را ثبت کردم؛ تا عملکرد این سایت‌های همسریابی را ارزیابی کنم. اینکه آیا آن‌ها حقیقتا به دنبال ازدواج جوانان و تنها مانده‌ها هستند یا فقط بازاری هوشمند برای فروش‌امید، با تعرفه‌های ماهانه و لیست انتظار؟
پرده اول: سمیرا، مجرد
28 ساله، دانشجوی ارشد
همه چیز از یک صفحه عضویت ساده شروع شد. یک سایت همسریابی با ظاهری شیک، پر از رنگ‌های ملایم و جملات‌امیدوارکننده. نوشته بود: با ما، شریک زندگی‌ات را با معیار‌های دلخواه پیدا کن. فرم ثبت‌نام شامل اطلاعات شخصی، ظاهری، مذهبی و مالی بود.
برای ورود به ماجرا و ثبت نام به عنوان کسی که دنبال همدم و همسر می‌گردد، خودم را سمیرا معرفی می‌کنم: 28 ساله، مجرد، دانشجوی کارشناسی ارشد روانشناسی، ساکن تهران، نه کار دارم، نه درآمد مستقل، اما از خانواده‌ای متوسط هستم.
چند دقیقه بعد از ثبت‌نام، از سوی پشتیبانی سایت تماس گرفته می‌شود. صدای خانمی جوان، پرانرژی و بی‌پرده، رک و صریح. اسمم را صدا می‌کند و می‌گوید: خب سمیرا جون، بریم سر اصل مطلب. چند تا نکته هست که باید زودتر بدونی. اول اینکه ظاهر خیلی مهمه. چهره‌ت خوبه؟
با مکثی عمدی جواب دادم: نرمال. خیلی معمولی‌ام.
او هم بدون مکث می‌گوید: باشه. ببین، اگر چهره خیلی خاص نداشته باشی، باید توی بخشای دیگه امتیاز بگیری. مثلا سن‌ات خوبه، تحصیلاتت هم همین‌طور. فقط ‌یه چیز مهمه: مهریه!
پرسیدم: چه مهریه‌ای باید بنویسم؟
با خنده می‌گوید: 14 سکه یا توافقی. اگه 110 سکه بنویسی، خب آقایون ردت می‌کنن. الان دیگه مرد‌ها دنبال زن کم‌توقع هستند. حتی دختر هم که باشی، مهریه بالا مساویه با صفر خواستگار.
از وی در مورد طیف آدم‌هایی که در سایت هستند سوال می‌کنم و او می‌گوید: همه جور آدم هستند. از کارمند و مهندس گرفته تا پزشک و تاجر. ولی اگه بخوای فقط افراد خاص برات پیام بدن، باید اشتراک ویژه بگیری. اشتراک طلایی برای یک ماه 390 هزار تومنه. باهاش می‌تونی به پزشک‌ها، مدیر‌ها، ساکنین خارج از کشور و گزینه‌های VIP دسترسی پیدا کنی. اگه اشتراک معمولی بمونی، فقط آقایون عادی می‌تونن پروفایلت رو ببینن.
پرسیدم که آیا تضمینی وجود داره که بهم معرفی انجام بشه؟ جواب می‌دهد: نه عزیزم، اینا همش بستگی به پروفایلت داره. ما ابزار رو فراهم می‌کنیم، اما بقیه‌ش دست خودته. باید پروفایلت رو طوری بچینیم که آقایون توجه‌شون جلب بشه تا پیام بدن.
بعد هم پیشنهاد می‌دهد که یک عکس شیک بیندازم که ترجیحا چادری باشد؛ ولی شاد. چرا؟ چون اگر پروفایلم بدون عکس باشد یا عکس تیره بگذارم، احتمال دیده شدنم خیلی پایین می‌آید.
کنجکاو می‌شوم، سوال می‌کنم: می‌تونم همزمان دنبال ازدواج دائم و موقت باشم؟
پاسخ جالبی می‌دهد: موقت توی پروفایل قابل انتخاب نیست، ولی بعضی از آقایون توی چت خصوصی این درخواست رو مطرح می‌کنن. اگه اهلش نیستی، می‌تونی از همون اول مشخص کنی که فقط دنبال ازدواج دائم هستی. ولی بهت بگم که بعضی از کیس‌های قوی، مخصوصا مردای پولدار، ازت توقع صیغه موقت برای آشنایی دارن. بعدا اگه خوب پیش رفت، میرن سراغ دائم.
اما اگه کسی پیدا نشد، چی؟ هزینه برمی‌گرده؟
سکوت کوتاهی می‌کند و می‌گوید: نه عزیزم، ما فقط عضویت می‌فروشیم. معرفی افراد به انتخاب خودت انجام میشه. ما هیچ تعهدی برای ازدواج یا برگشت هزینه نداریم.
در نهایت، تماس نزدیک به 20 دقیقه طول می‌کشد. بیشتر شبیه جلسه مشاوره فروش و یک معامله است تا کمک برای پیدا کردن همسر. در تمام مدت، حس می‌کنم دارم بین گزینه‌های یک فروشگاه چرخ می‌زنم؛ فقط این‌بار، کالای اصلی خودم بودم.
حرف آخر مشاور هم در نوع خودش قابل تامل است: ببین، ازدواج الان رقابتی شده. باید بدونی چطوری خودتو معرفی کنی. ما کمکت می‌کنیم، ولی کارت رو باید بلد باشی.
وقتی تماس را قطع می‌کنم، تنها چیزی که در ذهنم می‌چرخد، این جمله است که عشق در زمانه امروز مهارت می‌خواد باید در این کار هم همانند مصاحبه‌های شغلی مهارت داشته باشی. 
پرده دوم: الهام، مطلقه، 30 ساله
کارمند و بدون فرزند
اینبار هم بعد از ثبت‌نام در سایت همسریابی دیگری، حدود نیم ساعت بعد تماس می‌گیرند. نقش من در این پرده، زنی است به نام الهام. بانویی مطلقه، 30 ساله، ساکن تهران، کارمند و با درآمد متوسط که بچه‌ای هم ندارد. با لحن آرام و خجالتی جواب می‌دهم، سعی می‌کنم لحنم طوری باشد که انگار واقعا دنبال ساختن یک زندگی دوباره‌ام.
مشاور با صدایی رسمی و سریع شروع می‌کند به صحبت و زیر رگبار سوالاتم می‌گیرد: خانم الهام، اول از همه بگم که برای زن مطلقه شانس هست اما به شرط‌ها و شروط‌ها. همین که مطلقه هستین باعث میشه مهریه بالا رو فراموش کنید. مرد‌هایی که دنبال ازدواج با خانم مطلقه‌اند، مهریه رو اصل نمی‌دونند. بلکه دنبال زن عاقل و کم‌توقع‌ هستند.
بعد، خیلی سریع می‌رود سر اصل مطلب: ما الان‌یه کیس براتون داریم، آقای دکتر 48 ساله‌ای که متخصص ارتوپدی و از مراجعین ثابت سایت ماست. دنبال خانمی مطلقه هستن، چون می‌گه تجربه ازدواج رو داشته باشن بهتره. اما ‌یه شرط داره: بچه نخواد. اصلا و ابدا. خودش ‌یه پسر 16 ساله داره و گفته دنبال زندگی سبک و بدون تعهد اضافی‌ست.
می‌گویم که مشکلی ندارم و قصد بچه‌دار شدن هم ندارم! کمی سکوت کرده و بعد ادامه می‌دهد. خب خدا رو شکر. حالا باید پکیج نقره‌ای رو فعال کنید که شامل سه معرفی اولیه‌ست که به‌صورت مستقیم شماره ردوبدل میشه. هزینه‌اش 600 هزار تومنه. اگر توی سه تا معرفی، مورد مناسب نبود، می‌تونین با پرداخت 250 هزار دیگه، سه معرفی بعدی رو بگیرین.
می‌پرسم: یعنی من باید هزینه بدم که فقط معرفی بشم؟ هیچ تضمینی برای موفقیت یا ادامه مسیر نیست؟
مشاور، بی‌هیچ تردیدی جواب می‌دهد: نه عزیزم، هیچ سایت ازدواجی تو ایران تضمین ازدواج نمی‌ده. ما محیط رو فراهم می‌کنیم، انتخاب و ادامه با شماست. تازه، شما جزو گزینه‌های خوب محسوب می‌شین. مطلقه‌ای، ولی بدون بچه‌ای. ظاهر هم مهمه. چهره‌ت چطوره؟
گفتم: متوسط.
جوابش نگران‌کننده است: خب، پس باید توی ویژگی‌های دیگه‌ت قوی‌تر باشی. مثلا درآمدت رو پررنگ کن. بنویس ثبات مالی داری. توی تیتر پروفایل حتما بنویس دنبال ازدواج پایدار بدون تشریفات. این جمله مرد‌ها رو جذب می‌کنه.
همچنین تصریح می‌کندکه بعضی از مرد‌ها ممکن است به دنبال ازدواج موقت باشند.« البته آقای دکتر مورد شما، دائم می‌خواد. ولی بعضی‌ها از همون اول می‌گن فقط صیغه می‌خوان. باید بدونی که اینم بخشی از واقعیت سایت‌هاست.» 
مانند دفعات قبل سوال می‌کنم؛ مگه میشه کسی توی سایت ازدواج رسمی، دنبال صیغه باشه؟
و باز وی جوابی می‌دهد که بی‌شباهت به موارد قبلی نیست: بله، خیلی‌ها توی پیام خصوصی می‌پرسن. حتی بعضی‌ها می‌خوان صیغه رو شروع کنن تا بعد ببینن ازدواج می‌خوان یا نه. شما باید از همون اول توی پروفایل‌تون بنویسین که به هیچ وجه دنبال ازدواج موقت نیستین.
در انتهای مکالمه، خیلی عادی و با لحنی دلسوزانه! می‌گوید: «الان برای این کیس خاصی که گفتم؛ اگه بخواین اقدام کنین، پیشنهاد می‌کنم حداکثر تا فردا پرداخت انجام بدین. چون‌ایشون معمولا خیلی زود مورد مناسبش رو انتخاب می‌کنه. هر روز چند تا پیشنهاد براش میاد.»
جمله‌ای که باعث می‌شود تا حس کنم دارم یک شانس لحظه آخری رو از دست می‌دهم! مثل فروش‌های فوق‌العاده در اینستاگرام که اگر نخری، انگار برای همیشه جاموندی.
پرده سوم: نیکی، 34 ساله، مجرد
کارمند و ساکن تهران
در آخرین پرونده نامم نیکی است؛ 34 ساله، مجرد، ساکن تهران، با مدرک فوق‌لیسانس در رشته مدیریت، شاغل در یک شرکت خصوصی معتبر، دارای درآمد پایدار و خانواده‌ای بافرهنگ. در فرم سایت تأکید می‌کنم که به‌هیچ‌وجه دنبال ازدواج موقت نیستم، اهل روابط سنتی هستم و خواستار مردی در بازه سنی 35 تا 45 سال، با تحصیلات دانشگاهی، شغل پایدار و بدون سابقه ازدواج قبلی.
تماس اول، کمتر از یک روز بعد برقرار شد. این‌بار مردی خوش‌بیان ولی با لحنی بازاری پشت خط است. صحبتمان را با خوش‌آمدگویی شروع می‌کند: خانم نیکی، شما جزو معدود مراجعین درجه یک ما هستین. هم تحصیل‌کرده‌اید، هم ساکن تهران، هم درآمد دارید. ما از این تیپ پروفایل‌ها کم داریم.
پیش از آنکه دلگرم شوم، سریع ادامه می‌دهد: ولی موردی به این مشخصات که شما می‌خواید، کم داریم. چون اغلب آقایون موفق یا متاهل‌اند، یا سن‌شون بالاتر از بازه پیشنهادی شماست. به‌علاوه، خیلی‌ها تمایل به ازدواج رسمی ندارن، مخصوصا تو سنین بالا.
و دوباره این سوالات من است که شروع می‌شود: یعنی مردی با 40 سال سن، درآمد خوب و خواهان ازدواج دائم، توی سایت شما نیست؟
می‌خندد و می‌گوید: هست، ولی با توقعات خودش. اغلب آقایون این سطح، دنبال خانم‌های کم‌سن‌تر، زیر 30 سال، ترجیحا بدون شغل بیرون هستن. می‌گن می‌خوان همسرشون برای خودشون وقت داشته باشه.
سعی می‌کنم برخوردی منطقی داشته باشم: خب، من هم شرایطی دارم که براساس عقل و تجربه‌ا‌م تنظیمش کردم. نمی‌خوام وارد رابطه‌ای نابرابر بشم.
انگار خونسردی جزء لاینفکی از کار آنهاست. مرد مشاور پشت خط با خونسردی پاسخ می‌دهد: درک می‌کنم، ولی واقعیت بازار ازدواج اینه که عرضه و تقاضا با هم متفاوته. برای همین به شما پکیج ویژه پیشنهاد می‌دم. ‌یه اشتراک VIP داریم که برای مراجعینی مثل شما طراحی شده. هزینه‌اش یک میلیون و نیمه. شامل معرفی کیس‌های خاص، با فیلتر‌های دقیق، مشاوره اختصاصی و پیگیری تا 3 ماه.
وقتی از وی در مورد تضمینی برای سرگرفتن یک ازدواج می‌پرسم مثل بقیه سریع می‌گوید: ما تضمین ازدواج نمی‌دیم. ولی تضمین می‌دیم که سطح معرفی‌ها بالا باشه و متناسب با خواسته‌هاتون. مثلا آقای مهندس داریم، مدیر پروژه در شرکت عمرانی، 38 ساله، مجرد، ساکن تهران. دنبال خانمی مثل شماست، ولی‌یه شرط داره: می‌خواد خانمش بعد از ازدواج کار نکنه.
سکوت می‌کنم و بعد از چند لحظه می‌گویم: یعنی من با زحمت درس خوندم، کار پیدا کردم و حالا باید برای ورود به زندگی، همه‌شو بذارم کنار؟
او هم سکوت می‌کند. سپس با لحنی که سعی می‌کند مهربان‌تر باشد جواب می‌دهد: ببینین، شما باید تصمیم بگیرین که چه چیزی براتون مهم‌تره. زندگی مشترک، یا استقلال کامل؟ گاهی باید بعضی از خواسته‌هامون رو تعدیل کنیم.
من اما از رو نمی‌روم و می‌پرسم: واقعا آیا در تجربه کاری‌ شما خانمی با شرایط من موفق شده؟
اما شاید عجیب‌ترین بخش دیالوگ ما قسمت آخر آن باشد. جایی که می‌گوید: اگر بخواین شانس‌تون بیشتر بشه، یه عکس پرتره رسمی بفرستین، ترجیحا با آرایش ملایم و لبخند. آقایون خیلی به زبان بدن حساس‌اند. اگر حالت نگاه یا لبخندتون گرم نباشه، ممکنه کیس مناسب رو از دست بدین!
گوشی را که می‌گذارم به آنچه در این تماس‌ها با سایت‌های همسریابی گذشت فکر می‌کنم، انگار نه انگار که داشتم با یک سامانه ازدواج رسمی گفت‌وگو می‌کردم؛ بلکه بیشتر شبیه مذاکره برای ساختن پروفایل تبلیغاتی در شبکه‌های اجتماعی هستند. هیچ نشانی از احترام متقابل یا نگاهی انسانی به ازدواج به چشم نمی‌خورد. مهمترین مسئله در این میان آن بود که چطور پکیج به فروش برود و مشتری نرم شود.
آنچه این روزها در پشت پرده سایت‌های همسریابی می‌گذرد، دیگر شبیه گفت‌وگوی صادقانه و محبت‌آمیز نیست. بلکه بازی فیلترها و امتیازهاست: ظاهر، سن، درآمد، محل زندگی و البته مهریه.


نظرات شما